Skip to main content

Posts

در کلاس سوم راهنمایی سر کلاس آقای اکرامی سر درس مبناهای غیر از ده، یک امتحان گرفته بودند و همه خراب کرده بودند. امتحان را که پس دادند به کلاس گفتند تا حالا من یادم نمیاد که بعد از یک امتحان اینقدر بهونه های مختلف شنیده باشم....امتحان را بی هوا گرفتید....اصلا روز امتحان توی برنامه ما قرار نبود ریاضی داشته باشیم...مسائل مربوط به این درس را به اندازه کافی در کلاس مرور نکردیم....اصلا ورقه امتحان بو میداد  
Recent posts
We can not not burp when playing soccer if our professor is an oriental guy with long hair.
سال چهارم قمیسی که در مورد تابع درس میداد داشت انواع و اقسام تابع ها را توضیح میداد و میگفت تابع فرد اینست، تابع زوج اینست، تابع هم فرد و هم زوج تابع ایست که هم فرد باشه و هم زوج، تابع نه فرد و نه زوج تابع ایست که نه فرد باشه و نه زوج. با این حرفش همه بچه ها خندیدند و گفتند خوب اینکه معلوم بود، دیگه توضیح دادن نمی خواست. اون هم جواب داد:  نه همیشه که اینطوری نیست که هر چیزی توضیحش مثل اسمش باشه. مثلا اگر یکی اسمش حسین قلی پریم باشه که نباید از حسین قلی مشتق بگیریم تا بفهمیم اسمش چیه
“I recently made the decision to not continue serving on the board of WeightWatchers,” said Winfrey, who served on the board for nearly a decade after acquiring a 10 percent stake in the company in 2015. “I made that decision because I wanted no perceived conflict of interest for this special,” she added, referring to her interview with WeightWatchers’ chief executive officer Sima Sistani.  Sistani discussed WeightWatchers’ shift in strategy after purchasing Sequence, a telehealth company that specializes in prescribing weight loss medication, in 2023. Part of this shift, according to Sistani, also emphasizes reframing obesity as a disease. “We are the most clinically tested, evidence-based, science-backed behavior change program, but we were missing the third prong which was biology,” Sistani told Winfrey. “There could be somebody who needs medication because they have that biological underpinning, and what’s so important for us is to provide that care and also he
ترم دوم در دانشگاه شریف (راستی چنانچه خبر نداشتید من دانشگاه شریف میرفتم) برای واحد و کلاس بر داشتن جمع شده بودیم و مسئول اون قسمت اعلام کرد که ۲۰ تا ۲۰ تا اسمها را میخوند و اسامی خونده شده وارد سالن میشوند و کلاس بر می دارند. ما پیش خودمون فکر کردیم خدا کنه اسم ما را زوتدر بخونه تا کلاس های مورد نظرمون پر نشود. اگر چه خیلی هم زود اسم ما را نخوند اما خوشبختانه کلاس هایی که می خواستم پر نشده بود و تنها اشکال اون شب این بود که دختری در حین واحد بر داشتن تهمت انگولک کردنش را به من زد. در هر صورت وقت باز کردن در سالن رسید و مسئول اونجا شروع کرد اسمها را خوندن: مسئول اونجا: علی حسینی. بقیه دانشجویان: شیره! مسئول اونجا: محسن هدایتی. بقیه دانشجویان: شیره! مسئول اونجا: ژامک زابلی. بقیه دانشجویان: شیره! مسئول اونجا: نهال تقی بیگلو. بقیه دانشجویان: شیره! مسئول اونجا: خفه شید  
This attack happened about 25 years ago. I believe I was a sophomore at the time. I was coming back from school (which coincidentally shared a name with me) and I had an option of either taking Zaferanieh St. or Pesian St. As it was I used to take Zaferanieh going to school but Pesian coming back. This particular day as I took Pesian St. I was actually on the left side of it even though I would gradually have to make a right on one of the side streets. I arrived at the intersection of a side street which had a yellow public phone booth situated there. I had actually utilized this phone booth many times when making crank calls to people I knew or girls whose numbers had been shared with everyone in school. The phone booth had many of its windows broken out and one could easily hear the conversation taking place inside.  This particular day an elder woman was inside (I would estimate maybe in her late 40s or early 50s) and if I’m not mistaken was wearing a black chad
می خواهم یک داستان براتون بگم اما توی این داستان هر جا کلمه دست باشه من بجاش میگم چیز. داشتم توی خیابون میرفتم که اون ور خیابون دوستم را دیدم و برای جلب توجهش از دور چیزم را برایش تکون دادم. اما دیدم اصلا محل من نمیگذاره. رفتم طرفش و نزدیکش که شدم خودش را کشید کنار و به من گفت به من چیز نزنی ها که از تو دلخورم. گفتم چیزم به دامنت مگه من چکار کردم؟ گفت چیز به دلم نزن که داغ دلم تازه میشه. گفتم به خدا من کاری نکردم، حتما چیز کسان دیگری در کار بوده که تو را ناراحت کردند. گفت از این حرفها چیز بر دار و ولم کن. گفتم حالا هر چی بوده ببخشید، چیز بده آشتی کنیم. گفت محال است که چیز بدم. منم که دیدم اینطوریه به زور چیزش را گرفتم و گذاشتم توی چیزم و حسابی فشار دادم تا مرا ببخشه و سر انجام چیز در چیز هم به راه افتادیم. آخر اون روز هم با یک ضرب گلوله او را کشتم  
In the 80s one of my peers showed me his dance moves which involved hand movements tracing a cross across his body accompanied by the sound of khhhhhhhhhhh.
توی نمایشگاه بین المللی با علیرضا بودیم و توی اون از بلندگوها آهنگ اکسیژن پخش میشد. هی به من گیر داده بود که ببینیم کجا میتوانیم نوار اکسیژن را بخریم. آخرش رسیدیم به یک غرفه ای که پسری نشسته بود و نوار قصه های مختلف جلویش بود و یکی از اونها را هم گذشته بود که مشتری جلب کنه. در حالی که هنوز صدای آهنگ اکسیژن از بلندگوها شنیده میشد علیرضا از پسره پرسید "اینی که داره پخش میشه را داری؟" پسره گفت بله دارم. علیرضا پرسید چنده؟ پسره گفت ۱۰۰ تومان. علیرضا بر گشت و به من گفت نوار اکسیژن ۱۰۰ تومان خوبه، ازش می خرم. و بعد به پسره گفت که بیاره نوارش را. همینطور که ما بین خودمون حرف میزدیم پسره رفت پشت غرفه و بعد در حالیکه یک نوار قصه های کوچک برای بچه ها دستش بود بر گشت و گفت بفرما. ما اینقدر خندمون گرفت که همون جا ولو شدیم و از شدت خنده اصلا تمام بدنمون می لرزید و پسره هم اگر چه چند سال هم از ما کوچکتر به نظر می رسید (ما حدود ۱۹-۲۰ بودیم) در اون وضعی که ما داشتیم با اردنگی ما را بیرون کرد  
Sam Tehrany was on the People's Court. He won his case.