I remember in Iran most kaleh pacheh places had this poem posted on their walls but I've never seen it in Persian restaurants in the US. Here's a refresher for all of us who spent time in kaleh pacheh places in Iran:
بامدادان که تفاوت نکند خونه و کنام
خوش بود دامن صحرا و تماشای طعام
با کمال گشنگی از خلق استغنا خوش است
با دهان تشنه مردن بر لب دریا خوش است
در خوراک هر عضو را وردی جدا
آمدست اندر خبر بهر دعا
ماه فرو ماند از جمال کلّه پاچه
سرو نباشد به اعتدال کلّه پاچه
چشم دل باز کن تا نان بینی
آنچه نادیدنیست آن بینی
حلقوم گوسفند گشت رنگ رنگ
زرد گشت آن صورت شاد و قشنگ
کلّه پاچه لذیذ تو چه آیتی خدا را
که به ما سوا فکندی همه سایه هما را
وصف تو در گفت چون آید مرا
چون عرق از شرم خون آید مرا
قوت کلّه پاچه نه ز چنگ و رباب
نی ز پوشیدن دمپایی و جوراب
پسری گلوله چشمی دید
بر دهان گرفت و زود پرید
تن برهنه سینه باز و پیش پیش
میفکندی در صف کلّه پاچه خویش
همیشه بیخور و بی خواب باشد
میون موج و باد و آب باشد
فریاد ز افرنگ و دلاویزی افرنگ
عالم همه ویرانه ز چنگیزی افرنگ
نه از میدون ایمنی دارد نه از کوچه
گهی از کلّه ترسد گه از پاچه
گفت حدیث تو به گوش آشناست
منعم دوشینه چرا بینواست
شادی آمد غصه از خاطر برفت
خر برفت و خر برفت و خر برفت
هیچ آدابی و ترتیبی مجو
هر چه کلّه پاچه میخواهی کوفت کن
Comments
Post a Comment