یک سوال و یا خاطره از
نزدیکهای عباس آباد و در واقع خیابان تخت طاووس. یادمه وقتی میرفتم دفتر
بابام بعد از ورودی بزرگراه سه تقاطع را رد میکردیم تا به یک اسباب بازی
فروشی میرسیدیم که اسمش چرخ و فلک بود. در ویترین این اسباب بازی فروشی هم
یک چرخ و فلک بزرگ از لگو بود و گویا با باتری کار میکرد و مدام در حال چرخیدن بود. من هیچ وقت نفهمیدم که آیا اسم این مغازه را برای چرخ و فلکی
که در ویترین داشت این گذاشته بودند یا اینکه به دلیل اسمش صاحب آن این چرخ
و فلک را پیدا کرده بود و به نمایش گذاشته بود. در هر صورت من هر وقت با
بابام میرفتم دفترش یک سری اونجا هم میزدم. این میشه مربوط به اوایل دهه 60
و جایش حدودا میشد تقاطع تخت طاووس و سلیمان خاطر (نبش تقاطع بود). الان
هم که آنلاین نگاه میکنم آدرسش را همین میدهد البته نمیدونم هنوز هم باز
است یا نه. کسی از این مغازه خاطره یا عکس یا اطلاعاتی داره؟
It had taken a couple of weeks of negotiation but Joe finally got the deal he wanted and drove out of the dealership in his brand new Explorer. His girlfriend knew his real motivation for buying a utility vehicle was because he loved to go four-wheeling on Saturdays with his friends and felt a little conspicuous when he was always doing the "riding" and never the driving. Joe arrived and ran into her house as excited as a nine-year-old boy with his first bicycle. Mary was working at her computer as Joe came up behind her, gave her a big kiss on the cheek and said, "C'mon, c'mon, let's go! Let's go for a ride." They jumped into the Explorer and headed out of town. After a few minutes, Joe pulled over to the side of the road and invited Mary to drive. She got behind the wheel and found that she really enjoyed the sensation of sitting up so high with a great view of everything ahead of her. Joe instructed, "Hang a left here" and as Mary follow...
Comments
Post a Comment