شیپورچی خیلی خره و پدر پسر شجاع روی سر خانوم کوچولو رید و گفت آقا اجازه جواب میدم زود تند سریع جواب میدم هر آدمی تو دستهاش ۱۱ تا انگشت داره و همیشه بیداریم زرنگ و هوشیاریم و حنا دختری در مزرعه گلدوزی میکرد چون علی کوچولو خونه شون در داره حیاتش باغچه داره زورو ضد ضربه واترپروف خشتکش پاره شد و گالنی در مدرسه والت خیلی خیکی بود و بچه ها با هم میخواندند ما بچه های نازنازی به این خوبی تمیزی از دوره گردهای محل نمیخریم هیچ چیزی و لوسین زد پای دنی را شکوند و آنت را حامله کرد و هاچ ننه اش را پیدا نکرد ولی بجاش بل و سباستین با هم عروسی کردند و توی عروسی با هم خوندند ك مثل کپل صحرا شده پر ز گل و مردم هم جواب دادند آفرین صد آفرین هزار و سیصد آفرین آقا و سگ خوب و نازنین و آقای چاق رفت توی زباله دان تاریخ و با هم میگیم یک صدا بازی شادی تماشا و سلطان به سلطان بانو گفت کسر خواب داریم ما چون باربا پاپا عوض میشه و شیلا داد زد سنباد جونم چون زن آقای گرفتار ۹ تا بچه زاییده بود و بنابراین مادربزرگ قلی به اون گفت قلی جون این یک ضرب المثله و در جام وحدت شعار میدادند هیچ اشکالی نداره بازی ادامه داره و دماغ ژان وال ژان مثل مستطیل بود و زهره و زهرا خیل سکسی بودند البته نه به اندازه فلون در خانواده دکتر ارنست و کار و اندیشه با هم هستند همیشه و با هم حرص حرص حرص میخورند چون چیز میخواهند همون چیز دیگه و دوست چوبین یک قورباغه توی دهانش زندگی میکرد و بازم مدرسه ام دیر شد حالا چکار کنم پس بریم تا از نزدیک کارهاش را نظاره کنیم بلکه بتونیم مشکلش را چاره کنیم
It had taken a couple of weeks of negotiation but Joe finally got the deal he wanted and drove out of the dealership in his brand new Explorer. His girlfriend knew his real motivation for buying a utility vehicle was because he loved to go four-wheeling on Saturdays with his friends and felt a little conspicuous when he was always doing the "riding" and never the driving. Joe arrived and ran into her house as excited as a nine-year-old boy with his first bicycle. Mary was working at her computer as Joe came up behind her, gave her a big kiss on the cheek and said, "C'mon, c'mon, let's go! Let's go for a ride." They jumped into the Explorer and headed out of town. After a few minutes, Joe pulled over to the side of the road and invited Mary to drive. She got behind the wheel and found that she really enjoyed the sensation of sitting up so high with a great view of everything ahead of her. Joe instructed, "Hang a left here" and as Mary follow...
Comments
Post a Comment