Skip to main content

سال دوم راهنمایی که بودم یک بار سر کلاس فارسی بچه ها شلوغ کردند و معلممون آقای تهرانیزاده قهر کرد و از کلاس رفت بیرون. بچه ها جمع شدند که ببینیم حالا چکار کنیم و چرا کار به اینجا رسید. این وسط من روی صندلی ام نشسته بودم و پایم را هم گذشته بودم روی صندلی بغل. کسی که از همه همه پرسی میکرد (که اسم نمی برم) به ردیف ما که رسید یک نگاهی به من انداخت و داد زد درست بشین! من اول گفتم مگه چجوری نشستم؟ و او داد زد پایت را بنداز پایین! من پایم را گذشتم پایین و هیچی نگفتم و فقط نگاهش کردم. یک دفعه طرف یقه ام را گرفت و بلندم کرد و چند بر هولم داد تا رسیدیم جلوی کلاس. جلوی کلاس که رسیدیم خواستم بر گردم و اقلا یک فحشی، هولی، مشتی، لگدی چیزی بهش بزنم اما پیش خودم فکر کردم من کاری نکردم و بی خودی بهونه دست کسی ندم، اینطوری بعدا خودش توی دردسر می افته. بالاخره به در کلاس رسیدیم و منو انداخت بیرون و در را که بست از توی کلاس صدای دست زدن بقیه را شنیدم. مدتی بیرون وایسادم تا اینکه آقای جلایی از اونجا رد شد و منو دید. اومد سراغم و پرسید چرا اینجا وایسادی؟ من عینا تعریف کردم که چی شد البته با یک تفاوت که گفتم دلیلی که پایم روی صندلی بود این بود که داشتم بند کفشم را می بستم که اگر چه دروغ بود اما قابل باور کردن بود و کسی هم توجهی نکرده بود که در اون موقع من واقعاً داشتم چنین کاری می کردم یا نه که بیایند و انکار کنند. داستان که تموم شد آقای جلایی سری تکون داد و گفت خیلی خوب، زنگ که خورد وسایلت را جمع کن و بیا پایین، (دوباره) اخراجی. زنگ تفریح که شد طرف مقابل را هم به دفتر خواست و وقتی دید اون هم عیناً داستان من را تکرار کرد گفت هر دو اشتباه کردید، برید اما دیگه تکرار نشه. البته اگر هم اخراج میشدم بدون شک بابام (دوباره) میومد مدرسه و برای هزارمین بار اخراج شدنم را درستش میکرد اما خوب اقلا یک هفته بهش آنتراک دادم.



حدود ۲۰ سال بعد برگشتم مدرسه و اتفاقا آقای جلایی هنوز اونجا بود. وارد دفترش که شدم پرسیدم شناختی؟ نگاهی کرد و گفت قیافه آشناست اما بجا نمیارم. گفتم چطور ممکنه منو نشناسی، منو بطور متوسط هفته ای یک بار اخراج میکردی و از این ۳ سال راهنمایی، اقلا نصفش را من جلوی این دفتر گذروندم. اسمم را که گفتم یادش اومد و از وضع فعلی همکلاسیهای اون زمانم ازم پرسید


 

Comments

Popular posts from this blog

It had taken a couple of weeks of negotiation but Joe finally got the deal he wanted and drove out of the dealership in his brand new Explorer. His girlfriend knew his real motivation for buying a utility vehicle was because he loved to go four-wheeling on Saturdays with his friends and felt a little conspicuous when he was always doing the "riding" and never the driving. Joe arrived and ran into her house as excited as a nine-year-old boy with his first bicycle. Mary was working at her computer as Joe came up behind her, gave her a big kiss on the cheek and said, "C'mon, c'mon, let's go! Let's go for a ride." They jumped into the Explorer and headed out of town. After a few minutes, Joe pulled over to the side of the road and invited Mary to drive. She got behind the wheel and found that she really enjoyed the sensation of sitting up so high with a great view of everything ahead of her. Joe instructed, "Hang a left here" and as Mary follow...
No one knows exactly why 29-year-old Iranian costume design student Mahtab Savoji turned up dead in the Venice lagoon last week. Her body, nude except for a string of pearls around her neck, got tangled up between two water taxi drivers near the Via Cipro dock in Venice Lido on January 28. After fishing the corpse out of the lagoon, a Venetian coroner determined that the woman—then unidentified—had been strangled to death at least 24 hours before her body was thrown into the murky water. Her lungs did not contain water from the Venice lagoon, and her body showed no apparent signs of violence other than strangulation. But no one knew who she was or why she was there. Meanwhile, 250 miles away, the day after the mysterious body floated to the surface of the lagoon, Savoji’s friends in Milan—where she had shared an apartment with two hospitality workers from India since November—were starting to get worried. Savoji hadn’t been answering her cellphone, which wasn’t like ...
The owner of a large southwest Alabama car dealership derided as "Taliban Toyota" by a competitor has been awarded $7.5 million in damages after a jury trial for his slander claim. Iranian-born Shawn Esfahani, owner of Eastern Shore Toyota in Daphne, Alabama, sought $28 million in compensatory and punitive damages from Bob Tyler Toyota, claiming employees at that Pensacola, Florida-based dealership falsely portrayed him as an Islamist militant to customers. "The feeling I received in the courtroom for the truth to come out was worth a lot more than any money anybody can give me," Esfahani told Reuters on Tuesday. Esfahani's lawsuit said that Bob Tyler sales manager Fred Kenner told at least one couple considering buying from Eastern Shore Toyota in 2009 that Esfahani was of Middle Eastern descent and was "helping fund the insurgents there and is also laundering money for them." Esfahani, a naturalized U.S. citizen, fled his native Ira...