آخرهای دهه ۶۰ نمیدونم چطور بود که هیچ کدام از گزارشگرهای فوتبال اسم ها را نمیتونستند درست بگویند یا اینکه اقلا اگر هم غلط میگفتند به همون اسم غلط نمیچسپیدند. موقع بازی های مقدماتی جام جهانی ۱۹۹۰، عابدزاده از احمد رضا تبدیل میشد به محمد رضا، فنونیزاده از مرتضی تبدیل میشد به مجتبی ، کرمانی مقدم تبدیل میشد به کرمانی مقام. توی بازی های داخلی سعید عزیزیان در یک بازی به اسم خودش بازی میکرد، در بازی بعدی میشد وحید عزیزیان، و در بازی بعدی (مقابل تام اصفهان) هم میشد امید عزیزیان. از همه بدتر بازی رئال مادرید و آس میلان بود که به این ها اسم ها شروع شد و در طول ۹۰ دقیقه بازی یواش یواش شد میلان آس مقابل رئال مادرید، بعد شد رئال مقابل میلان، بعد شد میلان آس مقابل رئال، بعد شد مادرید مقابل میلان، بعد شد رئال مادرید مقابل میلان و سر انجام به عنوان رئال مقابل آس میلان تموم شد. آخر های بازی دیگه سرگیجه گرفته بودم که بفهمم کی مقابل کی بازی میکنه
I remember when I first arrived in the US due to the different culture I was brought up in, the folks in town teased me and considered me "not right" and implied slight mental illness or simply being different. I was in a relationship of some kind with this girl in town. She once told me, “Everybody thinks I should be afraid of you, but I’m not.” The town's sheriff would take photographs of us and follow one or both of us in his vehicle. Eventually I caught her making love to an unidentified person. Shortly afterwards the sheriff also arrived and spotted me. I fled, leaving my scarf behind on the branch of a bush. My girlfriend disappeared under suspicious circumstances and was later found dead. Shunned by many, I was immediately considered the main suspect. While in the interrogation room, I was shown a white cloth, which the sheriff identified as the item used to strangle the girl. I denied that the girl and I were romantically involved. Locals vandalized o...
Comments
Post a Comment