آخرهای دهه ۶۰ نمیدونم چطور بود که هیچ کدام از گزارشگرهای فوتبال اسم ها را نمیتونستند درست بگویند یا اینکه اقلا اگر هم غلط میگفتند به همون اسم غلط نمیچسپیدند. موقع بازی های مقدماتی جام جهانی ۱۹۹۰، عابدزاده از احمد رضا تبدیل میشد به محمد رضا، فنونیزاده از مرتضی تبدیل میشد به مجتبی ، کرمانی مقدم تبدیل میشد به کرمانی مقام. توی بازی های داخلی سعید عزیزیان در یک بازی به اسم خودش بازی میکرد، در بازی بعدی میشد وحید عزیزیان، و در بازی بعدی (مقابل تام اصفهان) هم میشد امید عزیزیان. از همه بدتر بازی رئال مادرید و آس میلان بود که به این ها اسم ها شروع شد و در طول ۹۰ دقیقه بازی یواش یواش شد میلان آس مقابل رئال مادرید، بعد شد رئال مقابل میلان، بعد شد میلان آس مقابل رئال، بعد شد مادرید مقابل میلان، بعد شد رئال مادرید مقابل میلان و سر انجام به عنوان رئال مقابل آس میلان تموم شد. آخر های بازی دیگه سرگیجه گرفته بودم که بفهمم کی مقابل کی بازی میکنه
It had taken a couple of weeks of negotiation but Joe finally got the deal he wanted and drove out of the dealership in his brand new Explorer. His girlfriend knew his real motivation for buying a utility vehicle was because he loved to go four-wheeling on Saturdays with his friends and felt a little conspicuous when he was always doing the "riding" and never the driving. Joe arrived and ran into her house as excited as a nine-year-old boy with his first bicycle. Mary was working at her computer as Joe came up behind her, gave her a big kiss on the cheek and said, "C'mon, c'mon, let's go! Let's go for a ride." They jumped into the Explorer and headed out of town. After a few minutes, Joe pulled over to the side of the road and invited Mary to drive. She got behind the wheel and found that she really enjoyed the sensation of sitting up so high with a great view of everything ahead of her. Joe instructed, "Hang a left here" and as Mary follow...
Comments
Post a Comment