آخرین باری که درایران برای چهارشنبه سوری بیرون آتیش درست کردم و از رویش پریدم سال ۱۳۶۸ بود که دم خونه دایی ام جمع شدیم (خیابون پاکستان که اون موقع بن بست بود). اون موقع بجز از روی آتیش پریدن، ماشینها را هم نزدیک آتیش میوردیم و از ضبط ماشین آهنگ پخش میکردیم و همه می رقصیدند. اول شب با پسر دایی ام و دوست دیگرم با رنوی من توی خیابون بالا پایین می رفتیم و خیلی تابلو بازی در میوردیم. چند ساعتی که گذشت و همه دور آتیش بودیم که یک دفعه دیدیم از انتهای بن بست خیابون یک پیکان رسید و درها که باز شد ۴ نفر ریشو پیاده شدند. همه سرشون را انداختند پایین و قدم زنان (که به چشم نیایند) سعی کردند که متفرق بشوند که یهو از طرف مقابل یک ماشین کمیته هم رسید و از ۲ طرف محاصره شدیم. همه دیگه سریع شروع کردند دویدن و فرار کردن و من و پسر دایی ام هم زود رفتیم توی خونه و از پشتبوم تماشا میکردیم که چی میشه. دیدیم یک دفعه پسری داشت میدوید و کمیته هم به او ایست میداد و همینکه برگشت ببینه طرف تفنگ دستش هست یا نه پاهایش به هم پیچ خورد و افتاد زمین و کمیته ای هم اومد بالا سرش و چند لگد زد توی شکمش و بردنش کمیته. بعدا که اومدیم پایین فهمیدیم که اون دوستمون بود و کمیته به ماشین من گیر داده بود و می خواست بدونه مال کیه و اون هم در جواب گفته بود چه فرقی میکنه ماشین کی باشه، مگه حکومت نظامیه. چند ساعتی توی کمیته نگرش داشتند و بعد ولش کردند
It had taken a couple of weeks of negotiation but Joe finally got the deal he wanted and drove out of the dealership in his brand new Explorer. His girlfriend knew his real motivation for buying a utility vehicle was because he loved to go four-wheeling on Saturdays with his friends and felt a little conspicuous when he was always doing the "riding" and never the driving. Joe arrived and ran into her house as excited as a nine-year-old boy with his first bicycle. Mary was working at her computer as Joe came up behind her, gave her a big kiss on the cheek and said, "C'mon, c'mon, let's go! Let's go for a ride." They jumped into the Explorer and headed out of town. After a few minutes, Joe pulled over to the side of the road and invited Mary to drive. She got behind the wheel and found that she really enjoyed the sensation of sitting up so high with a great view of everything ahead of her. Joe instructed, "Hang a left here" and as Mary follow...
Comments
Post a Comment