آخرین باری که درایران برای چهارشنبه سوری بیرون آتیش درست کردم و از رویش پریدم سال ۱۳۶۸ بود که دم خونه دایی ام جمع شدیم (خیابون پاکستان که اون موقع بن بست بود). اون موقع بجز از روی آتیش پریدن، ماشینها را هم نزدیک آتیش میوردیم و از ضبط ماشین آهنگ پخش میکردیم و همه می رقصیدند. اول شب با پسر دایی ام و دوست دیگرم با رنوی من توی خیابون بالا پایین می رفتیم و خیلی تابلو بازی در میوردیم. چند ساعتی که گذشت و همه دور آتیش بودیم که یک دفعه دیدیم از انتهای بن بست خیابون یک پیکان رسید و درها که باز شد ۴ نفر ریشو پیاده شدند. همه سرشون را انداختند پایین و قدم زنان (که به چشم نیایند) سعی کردند که متفرق بشوند که یهو از طرف مقابل یک ماشین کمیته هم رسید و از ۲ طرف محاصره شدیم. همه دیگه سریع شروع کردند دویدن و فرار کردن و من و پسر دایی ام هم زود رفتیم توی خونه و از پشتبوم تماشا میکردیم که چی میشه. دیدیم یک دفعه پسری داشت میدوید و کمیته هم به او ایست میداد و همینکه برگشت ببینه طرف تفنگ دستش هست یا نه پاهایش به هم پیچ خورد و افتاد زمین و کمیته ای هم اومد بالا سرش و چند لگد زد توی شکمش و بردنش کمیته. بعدا که اومدیم پایین فهمیدیم که اون دوستمون بود و کمیته به ماشین من گیر داده بود و می خواست بدونه مال کیه و اون هم در جواب گفته بود چه فرقی میکنه ماشین کی باشه، مگه حکومت نظامیه. چند ساعتی توی کمیته نگرش داشتند و بعد ولش کردند
I remember when I first arrived in the US due to the different culture I was brought up in, the folks in town teased me and considered me "not right" and implied slight mental illness or simply being different. I was in a relationship of some kind with this girl in town. She once told me, “Everybody thinks I should be afraid of you, but I’m not.” The town's sheriff would take photographs of us and follow one or both of us in his vehicle. Eventually I caught her making love to an unidentified person. Shortly afterwards the sheriff also arrived and spotted me. I fled, leaving my scarf behind on the branch of a bush. My girlfriend disappeared under suspicious circumstances and was later found dead. Shunned by many, I was immediately considered the main suspect. While in the interrogation room, I was shown a white cloth, which the sheriff identified as the item used to strangle the girl. I denied that the girl and I were romantically involved. Locals vandalized o...
Comments
Post a Comment