اولین بار که قطر میزبان جام ملتهای آسیا بود سال ۱۹۸۸ بود. اون سال بازی اول قطر در برابر ایران بود که من بازی را نه پخش مستقیم دیدم و نه با تاخیر چون اون موقع در سلماس بودم. اگر چه نه تلوزیونی داشتم و نه حتی روزنامه ای بدستم میرسید ولی به نحوی توی ذهنم حساب روزها را داشتم و میدونستم اون روز بازی ایران و قطر است. ساعت ۷:۳۰ از توی دفتر صدای تلوزیون بلند شد و نگهبان مشغول گوش کردن به اخبار شب شد. همه اخبار که دیگه داشت تموم میشد گزارشگر تلویزیون اعلام کرد به یک خبر ورزشی توجه فرمائید. من محکم گوشم را به در سلول چسپوندم که حتی یک کلمه را هم از دست ندم که خبر دادند ایران ۲-۰ قطر را برده و گلها توسط کریم باوی در دقیقه ۶ و فرشاد پیوس در دقیقه ۹۰ زده شده بودند. گٔل پیوس خیلی به دلم نشست چون اول پیوس را قرار نبود ببرند که من هیچ نمی فهمیدم چطور ممکنه کسی که هر سال آقای گٔل لیگ هست جزو تیم ملی نباشه که ظاهراً در اثر فشار آخرین لحظه او را هم به لیست بازیکنان ایران برای جام ملتهای آسیا اضافه کردند. پس از شنیدن خبر از خوشحالی روی دیوار سلولم با قاشقم مشغول کنده کاری شدم و نوشتم: ایران ۲ قطر صفر، گٔل: پیوس اما کمی که فکر کردم دیدم این معنی نمیده چون کسی اگر این را ببینه فکر میونه پیوس هر ۲ گٔل را زده بنابرین بعد از اسم پیوس اسم باوی را هم اضافه کردم که به این ترتیب اگر چه اسم هر ۲ گلزن حکاکی شدند اما ترتیب آنها بر عکس بود. بعد از این همه سال اگر کسی گذرش به ندامتگاه سلماس افتاد و اگر دیوارهای سلولهایش را رنگ یا تعمیر نکرده باشند (که حتما هم نکردند) یک نگاهی بکنید ببینید یادگاری من هنوز اونجا هست یا نه و اگر هست یک چند کلمه ای در مورد دلیل بر عکس بودن اسمها حکاکی کنید
It had taken a couple of weeks of negotiation but Joe finally got the deal he wanted and drove out of the dealership in his brand new Explorer. His girlfriend knew his real motivation for buying a utility vehicle was because he loved to go four-wheeling on Saturdays with his friends and felt a little conspicuous when he was always doing the "riding" and never the driving. Joe arrived and ran into her house as excited as a nine-year-old boy with his first bicycle. Mary was working at her computer as Joe came up behind her, gave her a big kiss on the cheek and said, "C'mon, c'mon, let's go! Let's go for a ride." They jumped into the Explorer and headed out of town. After a few minutes, Joe pulled over to the side of the road and invited Mary to drive. She got behind the wheel and found that she really enjoyed the sensation of sitting up so high with a great view of everything ahead of her. Joe instructed, "Hang a left here" and as Mary follow...
Comments
Post a Comment