اولین بار که قطر میزبان جام ملتهای آسیا بود سال ۱۹۸۸ بود. اون سال بازی اول قطر در برابر ایران بود که من بازی را نه پخش مستقیم دیدم و نه با تاخیر چون اون موقع در سلماس بودم. اگر چه نه تلوزیونی داشتم و نه حتی روزنامه ای بدستم میرسید ولی به نحوی توی ذهنم حساب روزها را داشتم و میدونستم اون روز بازی ایران و قطر است. ساعت ۷:۳۰ از توی دفتر صدای تلوزیون بلند شد و نگهبان مشغول گوش کردن به اخبار شب شد. همه اخبار که دیگه داشت تموم میشد گزارشگر تلویزیون اعلام کرد به یک خبر ورزشی توجه فرمائید. من محکم گوشم را به در سلول چسپوندم که حتی یک کلمه را هم از دست ندم که خبر دادند ایران ۲-۰ قطر را برده و گلها توسط کریم باوی در دقیقه ۶ و فرشاد پیوس در دقیقه ۹۰ زده شده بودند. گٔل پیوس خیلی به دلم نشست چون اول پیوس را قرار نبود ببرند که من هیچ نمی فهمیدم چطور ممکنه کسی که هر سال آقای گٔل لیگ هست جزو تیم ملی نباشه که ظاهراً در اثر فشار آخرین لحظه او را هم به لیست بازیکنان ایران برای جام ملتهای آسیا اضافه کردند. پس از شنیدن خبر از خوشحالی روی دیوار سلولم با قاشقم مشغول کنده کاری شدم و نوشتم: ایران ۲ قطر صفر، گٔل: پیوس اما کمی که فکر کردم دیدم این معنی نمیده چون کسی اگر این را ببینه فکر میونه پیوس هر ۲ گٔل را زده بنابرین بعد از اسم پیوس اسم باوی را هم اضافه کردم که به این ترتیب اگر چه اسم هر ۲ گلزن حکاکی شدند اما ترتیب آنها بر عکس بود. بعد از این همه سال اگر کسی گذرش به ندامتگاه سلماس افتاد و اگر دیوارهای سلولهایش را رنگ یا تعمیر نکرده باشند (که حتما هم نکردند) یک نگاهی بکنید ببینید یادگاری من هنوز اونجا هست یا نه و اگر هست یک چند کلمه ای در مورد دلیل بر عکس بودن اسمها حکاکی کنید
"My parents, brother, and I left Iran in 1980, shortly after the revolution. After a brief stay in Italy, we packed all our belongings once again and headed west to the exotic and the unknown: Vancouver. We had recently been accepted as landed immigrants, meaning Canada graciously opened its doors and we gratefully accepted; we arrived at Vancouver International Airport on my 10th birthday, three suitcases and one sewing machine in tow. After respectful but intense questioning at immigration, we were dropped off at a hotel on Robson Street, which was then still a couple years shy of becoming the fashionable tourist hub it is today. We were jetlagged, culture shocked, and hungry, so that first night, my father and brother courageously ventured out into the wild in search of provisions. I fell asleep before they returned. The next morning, I woke up at 5 a.m. and ravenously feasted on a cold Quarter Pounder with cheese and limp French fries that had been left by my beds...
%20Iran-Qatar%201988.jpeg)
Comments
Post a Comment