کلاس اول دبیرستان که بودیم یک روز سر کلاس تعلیمات اجتماعی بودیم و ۵ شنبه زنگ آخر بود و هیچ کس حوصله درس نداشت. همینطور که آقای ملک نژاد درس میداد بچه ها زیر لب میگفتند اوووو و یواش یواش صدایشون را بالاتر می بردند و تا آقای ملک نژاد بر میگشت پای تخته چیزی بنویسد تقریبا همه دیگه فریاد میزدند اوووو که البته باعث میشد آقای ملک نژاد بر گردد و همه ساکت بشوند و دوباره سیکل از اول شروع بشه. چند باری این کار تکرار شد تا اینکه آخر آقای ملک نژاد در اومد گفت من نمیدونم امروز شماها چتون شده، تا من میام دو کلام حرف بزنم همه شروع می کنید با هم زوزه کشیدن
Go away