Skip to main content

Posts

Showing posts from May, 2024
شیپورچی خیلی خره و پدر پسر شجاع روی سر خانوم کوچولو رید و گفت آقا اجازه جواب میدم زود تند سریع جواب میدم هر آدمی تو دستهاش ۱۱ تا انگشت داره و همیشه بیداریم زرنگ و هوشیاریم و حنا دختری در مزرعه گلدوزی میکرد چون علی کوچولو خونه شون در داره حیاتش باغچه داره زور و ضد ضربه واترپروف خشتکش پاره شد و گالنی در مدرسه والت خیلی خیکی بود و بچه ها با هم میخواندند ما بچه های نازنازی به این خوبی تمیزی از دوره گردهای محل نمیخریم هیچ چیزی و لوسین زد پای دنی را شکوند و آنت را حامله کرد و هاچ ننه اش را پیدا نکرد ولی بجاش بل و سباستین با هم عروسی کردند و توی عروسی با هم خوندند ك مثل کپل صحرا شده پر ز گل و مردم هم جواب دادند آفرین صد آفرین هزار و سیصد آفرین آقا و سگ خوب و نازنین و آقای چاق رفت توی زباله دان تاریخ و با هم میگیم یک صدا بازی شادی تماشا و سلطان به سلطان بانو گفت کسر خواب داریم ما چون باربا پاپا عوض میشه و شیلا داد زد سنباد جونم چون زن آقای گرفتار ۹ تا بچه زاییده بود و بنابراین مادربزرگ قلی به اون گفت قلی جون این یک ضرب المثله و در جام وحدت شعار میدادند هیچ اشکالی نداره بازی اد...
Once upon a time, I was a Rodeo Drive shopgirl. I knew the 90210 climes from my childhood visits to the area, along with Westwood and other parts of L.A. we Iranian diasporans called “Tehrangeles.” Back then, I was there to eat kabob lunches with my family, not run the register of a boutique selling five-figure luxury handbags. In this job, I realized my people were nothing like me. They were the ones who owned the “Iranian American” optics of the ’80s and ’90s — Armani and Chanel, white BMWs, McMansions in the hills — not my family with discount-store duds, a Ford Pinto and a one-bedroom apartment 45 minutes away in the less desirable corner of the San Gabriel Valley. Twenty years after that Beverly Hills gig, I decided to make a 1% Iranian American family the lead in a novel. One might say I had no business fictionalizing a culture I knew mostly as an observer. Though we share blood, the American aspect of our Iranian American status couldn’t be more distinct. But that was my point:...
I remember watching a recording on Beta (possibly off of MTV for the music video countdown) in 1990ish where it had also captured commercials in between. It was a preview of an upcoming rerun of Three's Company. In it the landlord (which I remembered as Mr. Furley although it was really Mr. Roper) asks Jack (who has a huge bruise on his face) what happened to him. Jack responds something along the lines of "Oh it's just some eye shadow" and then leans in and asks "Do you like it?" It doesn't seem like it was a major plot because I couldn't find which episode it was just by googling this description although ultimately I found it to be the episode "Home Movies".  
یک معلم عربی توی ایران داشتیم که هر وقت کسی شلوغ میکرد داد میزد سرش اون کثافت الاغ بیشعوری که از ته کلاس عربده میکشه تربیت خانودگیش را نشون میده. نمیدونم چرا هیچ وقت کسی توی کلاس به اون نگفت تو خودت چقدر خوب با این حرفهایت تربیت خانودگیت را نشون میدی، فکر کنم از ترس کتک خوردن کسی چیزی نمیگفت اگر چه از اونجا که خیلی همه به این چرت و پرتهایش می خندیدند شاید می خواستند که دوباره هم بگه آقای انصاری، نمیدونم هنوز زنده هستی یا نه  
I remember they used to show the 1986 Brazil-France game a few times a year. The commentator would repeatedly say like "و اینجاست که فوتبال به بسکتبال تبدیل میشود" My memory of the game when it happened was like this: One morning I was on Pasdaran Street on my way to Samar Institute waiting for a taxi. As various cars zoomed by a man approached and passed me. After he had gotten behind me, almost as an afterthought he called out to me and said, “Brazil got eliminated.” I wasn’t sure how he figured I was a Brazil supporter (but then again a large portion of Iran was) and it didn’t matter that he was a total stranger. I grilled him for more information. “Yeah they’re out. They lost to France. Zico missed a penalty during the game. They ended up losing on penalty kicks.” Once I got to school I shared the information with my fellow students although some of them had already heard the news. Ardi approached me with a suggestion. “Now that Brazil is out I think we...
آهای، بگوش، همگی بگوش، خبر دارم خبر، آهای مردم شهر، بیایید میدان شهر  
Yasamin Shahhosseini, a native of Tehran, has distinguished herself as a leading young master of the oud. Though the oud has deep roots in Iranian music history, it largely gave way to the tar and kamancha in the performance of the classical dastgah repertoire that was canonised in the 19th and early 20th centuries. These days, a cohort of talented advocates is bringing renewed attention to the place of the oud in Iranian music.   Among them, Yasamin Shahhosseini is highly regarded for her work with a variety of innovative ensembles as well as for her solo compositions and improvisations. Her live performances and recordings shine both for their technical finesse and for the thoughtful way that she incorporates traditional material into a fresh and original musical language.   Yasamin Shahhosseini is an active musical collaborator across musical styles and genres both within Iran and internationally as she explores and expands the possibilities of the oud. Her first solo album...
یک بار سر کلاس هندسه بودیم و معلم مساله جدید پای تخت نوشت و مساله قبلی را پاک کرد ولی اشتباهی قدری از فرض مساله جدید هم پاک شد. فرض مساله جدید این بود: خط ت، نقطه پ و دایره س مفروضند که پس از پاک کردن او تنها چیزی که موند این بود: دایره س مفروضند. با دیدن این همه به هم میزدند و میگفتند ببین آقا به دایره احترام گذشته  
In March of 1993 I came back to Stamford, CT from college and went to a McDonald's at the intersection of Broad Street and Bedford Street while waiting for my uncle to come home. Once I ordered and sat down to eat a woman with her hyper son entered. They spoke Persian although the mom seemed very beaten down and tired. The son enthusiastically told his mom in Persian that he wanted french fries and the mom in Persian responded that she would get them for him. She place her order using her broken English. I should have spoken to her if only to enable her to communicate in her mother tongue so far away from home. I don't know why I didn't.
حدود  ۳ ۰ سال پیش برای بازی پرسپولیس و کشاورز رفتم استادیوم آزادی. رنگ پیراهنهای کشاورز زرد بود و سعید عزیزیان که دروازه بان پرسپولیس بود یک بلوز سبز و زرد و چند رنگ دیگر پوشیده بود که البته بیشترش همون سبز و زرد بود. وسطهای نیمه اول داور بازی را نگر داشت چون گویا بازیکنان کشاورز از بلوز عزیزیان شکایت کرده بودند چون وسط شلوغی دم دورازه (مثلا ضربات کرنر) به دلیل رنگ پیراهنش عزیزیان را با بازیکنان خودشون اشتباه می گرفتند. از نیمکت پرسپولیس یک نفر بلوز به دست اومد توی زمین و به عزیزیان یک بلوز دیگر داد که آن را عوض کنه. همینکه عزیزیان بلوز سبز و زرد را از تنش در آورد یک دفعه استادیوم یک صدا شروع کرد شعار دادن: سعید لختش قشنگه، سعید لختش قشنگه  
Most people remember Arna Kimai from her episode inside an Uber where she refused to put a mask on and began coughing on the driver. I actually first spotted her on Judge Judy.
یک سوال و یا خاطره از نزدیکهای عباس آباد و در واقع خیابان تخت طاووس. یادمه وقتی میرفتم دفتر بابام بعد از ورودی بزرگراه سه تقاطع را رد میکردیم تا به یک اسباب بازی فروشی میرسیدیم که اسمش چرخ و فلک بود. در ویترین این اسباب بازی فروشی هم یک چرخ و فلک بزرگ از لگو بود و گویا با باتری کار میکرد و مدام در حال چرخیدن بود. من هیچ وقت نفهمیدم که آیا اسم این مغازه را برای چرخ و فلکی که در ویترین داشت این گذاشته بودند یا اینکه به دلیل اسمش صاحب آن این چرخ و فلک را پیدا کرده بود و به نمایش گذاشته بود. در هر صورت من هر وقت با بابام میرفتم دفترش یک سری اونجا هم میزدم. این میشه مربوط به اوایل دهه 60 و جایش حدودا میشد تقاطع تخت طاووس و سلیمان خاطر (نبش تقاطع بود). الان هم که آنلاین نگاه میکنم آدرسش را همین میدهد البته نمیدونم هنوز هم باز است یا نه. کسی از این مغازه خاطره یا عکس یا اطلاعاتی داره؟    
In the late 80s some publication made soccer predictions for the next decade. Among them were the Netherlands beating the Soviet Union in the final of the 1990 World Cup, the US advancing to the quarterfinals of the 1994 World Cup before losing to the eventual champions the Soviet Union, Romania winning Euro96, a new team called North Star being formed in France and signing Jean Pierre Papin, Marco van Basten winning seven Ballon d'Ors, geographic considerations being scrapped for the 1998 World Cup qualification and as such Italy losing to Gambia and not qualifying, and France defeating Germany in continuous time (meaning playing until someone scores regardless of how long it takes) 5-4 in the 1998 World Cup Final with Papin scoring the winner.
توی ایران توی دانشگاه استاد داشت از مضرات سیگار حرف میزد که یکی ازش پرسید آیا پیپ کشیدن هم از نظر سلامت اشکالی دارد؟ استاد گفت بیایید سیگار و پیپ را با هم مقایسه کنیم و ببینیم هر کدوم چه اثری روی سلامت انسان داره. برای این کار دو نفر را در نظر بگیرید که نفر اول سیگاری باشه و نفر دوم پیپی باشه  
In Iran there was this kids' program for which I was convinced that its theme song (sung in German) was about certain creatures loving eels. Today I'm sure that's not what it was about.
یادمه کتاب "قصه های خوب برای بچه های خوب" من ۲ جلدش را داشتم (۴ و ۶). یک داستان خیلی بلند توی یکیش بود (تقریبا ۲۰ صفحه در مقایسه با ۳-۴ صفحه برای داستانهای دیگه) در مورد یک پسر به نام رامان که خیلی دوست داشت در مورد دختر شاه پریون یاد بگیره و خودش را زده بود به کار و لال بودن تا یکی از دانشمندهای محل (که رامان فکر میکرد در مورد دختر شاه پریون اطلاعات داره) او را به غلامی قبول کنه. فکر می کنم چند بار طول کشید تا آن را تموم کردم. از بس بلند بود هر دفعه نیمه کاره ولش می کردم.  
Tierna Davidson has been coming up in the ranks of the NWSL and USWNT. She had signed with the Red Stars as a first-round draft pick in 2018, fresh out of Stanford. And Stanford is where she met her girlfriend, Alison Jahansouz. Jahansouz was the goalkeeper for the Cardinals during their time at school, and the two are now going on over six years of dating. We love a teammate to lovers story, but college sweethearts are just as cute.  
هر کی تونست بگه این آهنگ مربوط به کدوم برنامه است؟ مردان مردان مردان مردان مردانه مردان مردان مردان  
1982: I was already a Dino Zoff and Italy fan, having watched them beat Brazil 3-2 (the first ever soccer game I watched. I would later switch allegiances to Brazil after seeing they had the best World Cup record in the soccer cards that were popular back then). I knew they had defeated West Germany but I didn't get to see the game until days later with my cousin at their house, presumably the Friday after the match. For a good part of the match I wasn't even sure which team was which although I eventually identified Italy due to recognizing Zoff. 1986: I was 14 during this World Cup. For the final, which wasn't broadcast live (as were none of the games), my second cousin and I (both of whom were routing for Argentina) waited for the 10:30 news on channel 2, knowing that at the end they would be giving sports news and probably an update on the score. In fact that was the first piece of sports news that they gave and announced the score as 2-0 for Argentina. We started celeb...
اولین بار که قطر میزبان جام ملتهای آسیا بود سال ۱۹۸۸ بود. اون سال بازی اول قطر در برابر ایران بود که من بازی را نه پخش مستقیم دیدم و نه با تاخیر چون اون موقع در سلماس بودم. اگر چه نه تلوزیونی داشتم و نه حتی روزنامه ای بدستم میرسید ولی به نحوی توی ذهنم حساب روزها را داشتم و میدونستم اون روز بازی ایران و قطر است. ساعت ۷:۳۰ از توی دفتر صدای تلوزیون بلند شد و نگهبان مشغول گوش کردن به اخبار شب شد. همه اخبار که دیگه داشت تموم میشد گزارشگر تلویزیون اعلام کرد به یک خبر ورزشی توجه فرمائید. من محکم گوشم را به در سلول چسپوندم که حتی یک کلمه را هم از دست ندم که خبر دادند ایران ۲-۰ قطر را برده و گلها توسط کریم باوی در دقیقه ۶ و فرشاد پیوس در دقیقه ۹۰ زده شده بودند. گٔل پیوس خیلی به دلم نشست چون اول پیوس را قرار نبود ببرند که من هیچ نمی فهمیدم چطور ممکنه کسی که هر سال آقای گٔل لیگ هست جزو تیم ملی نباشه که ظاهراً در اثر فشار آخرین لحظه او را هم به لیست بازیکنان ایران برای جام ملتهای آسیا اضافه کردند. پس از شنیدن خبر از خوشحالی روی دیوار سلولم با قاشقم مشغول کنده کاری شدم و نوشتم: ...
Duran Duran's 1997 album Medazzaland never grew on me. In addition to the quality of the songs it was also the fact that I bought it on a cloudy fall day and I would associate always that gloomy weather with the album itself. When they released Pop Trash on a Tuesday in 2000, I intentionally waited a few days for some sunny weather and when I finally bought it on my lunch break that Friday, and listened to it 3 times while driving to New York after work, not only had I learned every song but I also felt like it would remind me of the weather that day whenever I would listen to it in the future. It did.
یک بار توی ایران یک تعداد مهمون داشتیم که چند روزی با ما مونده بودند. یک روزش بجز اونها مهمونهای دیگه هم داشتیم. من توی حیاط با پسر کوچیکتر آنها (که اسمش را میگذاریم حسن علی جعفر) داشتم بازی می کردم. نمیدونم چکار کرد که از دستش عصبانی شدم و داد زدم " حسن علی جعفر دیوونه". البته می خواستم بقیه اش را هم بگم (نصف کونش بیرونه) اما ترسیدم مامان و بابام بشنوند. اما یهو دیدم خودش شعر منو تموم کرد. البته کمی با تغییر آن را خوند و بجای "نصف کونش بیرونه" گفت "سوراخ کونش میونه". من دوباره تکرار کردم " حسن علی جعفر دیوونه" و اون هم دوباره جواب داد "سوراخ کونش میونه". دیگه من هیچی نگفتم و دیدم خودش تمام شعر را می خوند و هی آن را تندتر می خوند و همینطور که بلند بلند می خوند " حسن علی جعفر دیوونه، سوراخ کونش میونه" بالا پایین میپرید و میرقصید. چند دقیقه پشت سر هم این کار را تکرار کرد و بعد یک دفعه در باز شد و برادرش با قیافه عصبانی اومد بیرون و به اون گفت چکار داری میکنی؟  حسن علی جعفر اول ترسید که میخواهند اون را دعوا...
I saw him after the 1998 World Cup where he had called a controversial penalty kick against Brazil for Norway. This was a friendly at Foxboro on September 12, 1998 between the US and Mexico's women's team that the US won 9-0 although he wasn't the ref but rather was there for some kind of award. I shouted out to him as he walked by "اسی چاکریم!" but he either didn't hear me or chose not to respond. https://www.mlssoccer.com/post/2019/...-builder-award Esfandiar "Esse" Baharmast, a former referee, player, coach and current instructor who has been involved in more than a dozen World Cup tournaments and Olympic Games, has been named the 2020 winner of U.S. Soccer's prestigious Werner Fricker Builder Award. The Iranian who officiated the first MLS match and first MLS Cup, and won the inaugural MLS Referee of the Year award in 1997, is the second referee to receive U.S. Soccer's highest honor after Gerhard Mengel in 2005. The Wern...
نرو اون بالا خشتکت پاره میشه خشتک گیر نمیاد  
I walked amongst a bunch of people wearing head scarves and burkas. There was the Quran blasting from loudspeakers. There was a guy spreading his prayer rug to begin his prayer. After a bit I left Manchester City Center. On an uplifting note while passing what is claimed to be the oldest pub in England, a guy in a wheelchair sitting under an umbrella woke me up before I went.   
سال دوم راهنمایی که بودم یک بار سر کلاس فارسی بچه ها شلوغ کردند و معلممون آقای تهرانیزاده قهر کرد و از کلاس رفت بیرون. بچه ها جمع شدند که ببینیم حالا چکار کنیم و چرا کار به اینجا رسید. این وسط من روی صندلی ام نشسته بودم و پایم را هم گذشته بودم روی صندلی بغل. کسی که از همه همه پرسی میکرد (که اسم نمی برم) به ردیف ما که رسید یک نگاهی به من انداخت و داد زد درست بشین! من اول گفتم مگه چجوری نشستم؟ و او داد زد پایت را بنداز پایین! من پایم را گذشتم پایین و هیچی نگفتم و فقط نگاهش کردم. یک دفعه طرف یقه ام را گرفت و بلندم کرد و چند بر هولم داد تا رسیدیم جلوی کلاس. جلوی کلاس که رسیدیم خواستم بر گردم و اقلا یک فحشی، هولی، مشتی، لگدی چیزی بهش بزنم اما پیش خودم فکر کردم من کاری نکردم و بی خودی بهونه دست کسی ندم، اینطوری بعدا خودش توی دردسر می افته. بالاخره به در کلاس رسیدیم و منو انداخت بیرون و در را که بست از توی کلاس صدای دست زدن بقیه را شنیدم. مدتی بیرون وایسادم تا اینکه آقای جلایی از اونجا رد شد و منو دید. اومد سراغم و پرسید چرا اینجا وایسادی؟ من عینا تعریف کردم که چی شد ا...
"Why am I releasing my first book? 24 years ago my mom heard Big Pimpin’ by Jay-Z and said “you should make beats and mixes like this”, she loved the middle eastern sample in it. I’m half Iranian and growing up around mom playing Persian, Arabic and Lebanese music kind of made me take Middle Eastern music for granted. This project has been on my mind for 24 years but I took the last three years crafting and fine tuning it." - DJ Nu-Mark  
تازه که اومده بودم ایران یک روز یکی به من گفت میشه بجای رامین به تو بگم رام؟ منم گفتم باشه عیب نداره. بعد از من پرسید از حیوون خوشت می آد؟ منم گفتم بله. گفت دوست داری یک روز یک دام داری داشته باشی؟ منم گفتم بله. گفت خوب پس وقتی اون روز برسه باید ازت بپرسیم دام داری داری رام  
About 10 years ago there was a debate regarding whether leggings were considered to be pants. Today that debate has concluded.
 آخرین باری که درایران برای چهارشنبه سوری بیرون آتیش درست کردم و از رویش پریدم سال ۱۳۶۸ بود که دم خونه دایی ام جمع شدیم (خیابون پاکستان که اون موقع بن بست بود). اون موقع بجز از روی آتیش پریدن، ماشینها را هم نزدیک آتیش میوردیم و از ضبط ماشین آهنگ پخش میکردیم و همه می رقصیدند. اول شب با پسر دایی ام و دوست دیگرم با رنوی من توی خیابون بالا پایین می رفتیم و خیلی تابلو بازی در میوردیم. چند ساعتی که گذشت و همه دور آتیش بودیم که یک دفعه دیدیم از انتهای بن بست خیابون یک پیکان رسید و درها که باز شد ۴ نفر ریشو پیاده شدند. همه سرشون را انداختند پایین و قدم زنان (که به چشم نیایند) سعی کردند که متفرق بشوند که یهو از طرف مقابل یک ماشین کمیته هم رسید و از ۲ طرف محاصره شدیم. همه دیگه سریع شروع کردند دویدن و فرار کردن و من و پسر دایی ام هم زود رفتیم توی خونه و از پشتبوم تماشا میکردیم که چی میشه. دیدیم یک دفعه پسری داشت میدوید و کمیته هم به او ایست میداد و همینکه برگشت ببینه طرف تفنگ دستش هست یا نه پاهایش به هم پیچ خورد و افتاد زمین و کمیته ای هم اومد بالا سرش و چند لگد زد توی شکمش...
Back in 1984 my sister went to check out Yale University in New Haven, CT. We got lost and were on Iranistan Ave. As we pulled over to ask directions from someone, the guy blurted out "شما ایرانی هستید؟", probably due to my aunt's accent. We thought it was a cool coincidence of meeting an Iranian on that avenue. The avenue still exists. Looking it up now, Iranistan was also a Moorish Revival mansion in Bridgeport, Connecticut. It burned down in 1857.